جدول جو
جدول جو

معنی شب گذشتن - جستجوی لغت در جدول جو

شب گذشتن(خُ شِ کَ تَ)
شب به سرآمدن. شب سپری شدن:
روز و شبم ز هجر به رنگی گذشته است
کآگه نگشته ام که سپید و سیاه چیست.
شانی مشهدی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از برگذشتن
تصویر برگذشتن
گذشتن، سپری شدن
فرهنگ فارسی عمید
(خِ رَ دَ خَ دَ)
بیتوته. (ترجمان القرآن جرجانی). به سرآوردن شب. گذراندن شب. به شب مقیم شدن در جایی
لغت نامه دهخدا
(بِ / بُ بُدَ)
تهیدست و بی چیز و بی خبر گذشتن. (آنندراج) :
از جگرسوختگان خشک گذشتن ستم است.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(خُ تَ)
به تعجیل روانه شدن. اختصاع. (منتهی الارب). تکردح، شتاب گذشتن و رفتن. (از منتهی الارب). امتراق، شتاب گذشتن تیر از نشانه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُ فَ تَ)
طی شدن. سپری شدن. (فرهنگ فارسی معین). گذشتن:
دگر چاهساری که بی آب گشت
فراوان بر او سالیان برگذشت.
فردوسی.
یک سال برگذشت که زی تو نیافت بار
خویش تو آن یتیم نه همسایه ت آن فقیر.
ناصرخسرو.
چون برین قصه برگذشت بسی
زو چو عنقا نشان نداد کسی.
نظامی.
بایزید می گوید دویست سال به بوستان برگذرد تا چون ما گلی دررسد. (تذکرهالاولیاء عطار).
لغت نامه دهخدا
تصویری از شب گذاشتن
تصویر شب گذاشتن
شب گذرانیدن بیتوته کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از در گذشتن
تصویر در گذشتن
عبور کردن، دست برداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برگذشتن
تصویر برگذشتن
طی شدن، سپری شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شب گذاشتن
تصویر شب گذاشتن
((شَ. گُ تَ))
شب را سر کردن
فرهنگ فارسی معین