طی شدن. سپری شدن. (فرهنگ فارسی معین). گذشتن: دگر چاهساری که بی آب گشت فراوان بر او سالیان برگذشت. فردوسی. یک سال برگذشت که زی تو نیافت بار خویش تو آن یتیم نه همسایه ت آن فقیر. ناصرخسرو. چون برین قصه برگذشت بسی زو چو عنقا نشان نداد کسی. نظامی. بایزید می گوید دویست سال به بوستان برگذرد تا چون ما گلی دررسد. (تذکرهالاولیاء عطار).
طی شدن. سپری شدن. (فرهنگ فارسی معین). گذشتن: دگر چاهساری که بی آب گشت فراوان بر او سالیان برگذشت. فردوسی. یک سال برگذشت که زی تو نیافت بار خویش تو آن یتیم نه همسایه ت آن فقیر. ناصرخسرو. چون برین قصه برگذشت بسی زو چو عنقا نشان نداد کسی. نظامی. بایزید می گوید دویست سال به بوستان برگذرد تا چون ما گلی دررسد. (تذکرهالاولیاء عطار).